در راهروهای سپید
در راهروهای سپید بیمارستان
دقیقا در آنجا بود که پلکهای ام
سپیدی را لمس کرد
در یکی از اتاقهای سپید
تقریبا
در انجا بود
که مادرم برای اولین بار
مرا زایید
و من بعد از آن دیگر نتوانستم
رنگ سپید را لمس کنم
جز بهنگام
ترشح احساسات رقیقی
که بر سینه های معشوقه ام
می ریختم
چشمان ام به سپیدی می گراید
و شانه های ام می لرزد
و چون با خودم رو به رو می شوم
...
و چون با خودم رو به رو می شوم
موجودی فاقد ارزشهای انسانی می بینم
از اسمان خون می بارد
و دستهای ام را کاسه وار
به قصد گدایی پیش می کشم
رحم اسمان پاره می شود
و من زاییده می شوم
من زایش پست افرینش هستم
-
من بارها با خودم کلنجار رفته ام
و برادر کشی را اموخته ام
تا تیر برق های خیابان
شاهد برفنده گی شدیدی باشند
....
ای کاش
می توانستم صادقانه اقرار کنم
که من هستم
و ای کاش
برچسب هستی
جز با نگاه مایوسانه ابر انسانها
شکل نمی گرفت
هستی بر باد رفته ی انسانهایی که می پنداشتند خدا زنده است
...
اما خدا زنده بود
و تنها من بودم که شاهد این زاینده گی بودم
زایشی که در کلام نمی گنجد
زایشی تکرار ناشدنی..
با خوشه های گندم
بر دوش افسرانی
که خیابانها را گز می کنند
تا هم چنان
انسان مقروض سرنوشت خود باشد .
پس بوق نزنید
چرا که آلودگی صوتی
معزل امروزه ی انسان قرن 21 است
...
چه قدر عدد 21 راضی کننده است -
-
بروید و مراقب هم نوعان خود باشید